برای استفاده از همه امکانات سایت باید جاوا اسکریپت مرورگر خود را فعال کنید.

گزارشی از آخرین حضور ناصر حجازی روی نیمکت استقلال

سه شنبه، 19 تیر 1386. ورزشگاه شهید کشوری (داوودیه). نخستین جلسه تمرین استقلال، برای شروع لیگ ششم. بازگشت ناصر حجازی به خانه، و خیل هوادارانی که این حضور دوباره را هنوز باور ندارند.

تیتراژ آغازین

• چهارشنبه، نهم آبان 1386،
ورزشگاه آزادی.
هفته دوازدهم لیگ برتر، دوره ی هفتم.
استقلال – پیکان.

• علی فتح الله زاده خویی، مدیرعامل استقلال به ناصر حجازی توصیه کرده؛ «حتماً بازی را ببر.»
• محمد علی آبادی، رئیس سازمان تربیت بدنی، در ملاقات با فتح الله زاده پیشنهاد داده که «بروید قلعه نویی را بیاورید.»

• استقلال، دقایق «یازده» و «بیست و یک»، دو گل می زند. استقلال دو – پیکان صفر.
دقیقه 78، پیکان گل سوم و برتری را می زند. پیکان سه – استقلال دو.

• نشست اضطراری چهارشنبه شب هیات مدیره در محل باشگاه استقلال برگزار شد. این جلسه تا ساعات اولیه بامداد پنجشنبه ادامه پیدا کرد.اما بی نتیجه بود.

سه روز بعد...
هواداران حجازی را می خواهند

آنها مقابل دفتر مدیرعامل، محل تشکیل جلسه امروز هیات مدیره، تجمع کرده‌اند. در حمایت از ناصر حجازی شعار می‌دهند. این شعارها باعث شد که فتح‌اله زاده خودش به میان هواداران بیاید و از آنها بخواهد آنجا را ترک کنند.
• حجازی روی دوش هواداران، وارد دفتر فتح‌اله زاده شد. ?هیات مدیره استقلال از دقایقی دیگر جلسه‌ای فوق‌العاده تشکیل خواهد داد تا تکلیف کادر فنی را مشخص کند!

روز دیدار

سه شنبه، 19 تیر 1386. ورزشگاه شهید کشوری (داوودیه).
نخستین جلسه تمرین استقلال، برای شروع لیگ ششم.
بازگشت ناصر حجازی به خانه، و خیل هوادارانی که این حضور دوباره را هنوز باور ندارند.
اربابان سایه نشین، از همین جا آغاز کردند.
یکی از آویخته های این «مافیای سایه» با چشمانی سرخ از بغضِ حسادت می گفت: «خدا رو شکر، بازیکنی نداره، همه قراردادها تمام شده، پنج بازیکن بیشتر هم نمی توان از لیگ برتر گرفت ...".
با همه بغضی که داشت، راست می گفت. نیمی از بازیکنان فصل پیش، آزاد بودند.
دورتادور زمین تمرین از پلاکاردهای خوشامدگویی به ناصر حجازی پر بود و از تاج های گل. و هوادارانی که نام اش را فریاد می زدند. آن روز بیشتر بهانه ایی بود تا دیدارها تازه شود. جشنی برای هواداران استقلالِ دوستدار حجازی.
برای آغاز دوباره. برای آنها استقلال با حجازی، استقلال تر، استقلال ترین است.
تمرین که تمام شد، هواداران و خبرنگاران بسیاری به سوی ناصر حجازی روانه شدند. صدایی با فریاد گفت: «ناصرخان! فکر می کنی {فلانی} بذاره تیم نتیجه بگیره!؟».
فکرها به سمت {فلانی و فلانی ها} پرتاب شد. فلانی هایی که سلطان راه های میانبر فوتبال ایران بودند. از هر راهی که می رفتی، آنها خیلی زودتر به مقصد رسیده بودند.
خنده ها ماسید. حجازی مکثی کوتاه کرد، صندلی عقب پژو مشکی رنگی نشست و رفت.
او به {فلانی ها} فکر می کرد.

آغازِ پایان

یک هفته مانده به آغاز لیگ هفتم، استقلال به مصاف تیم هنرمندان رفت.
یک بازی «خیرخواهانه» به یاد قربانیان زلزله، در شهر بم. بازیِ خیرخواهانه!
استقلال یک بر صفر باخت. و این آغاز یک پایان بود.
دست مافیای سایه با تیتر «خطر بیخ گوش حجازی»، از صفحه اول روزنامه ایی بیرون آمد،
شایعه ها آغاز شد. آقای مدیر، پس از باخت خیرخواهانه! در جمعی گفت: «هر مربی تاریخ مصرف دارد. مثل مسابقات دو امدادی، شاید لازم شد مربی دیگری، میانه های فصل جای همکار خود را بگیرد.»
آقای مدیر پیش از شروع فصل!، به «استقلالِ بی حجازی» فکر می کرد.

 


برد و باخت

جمعه، 26 مرداد 1386، هفته نخست لیگ هفتم.
استقلال میزبان استقلال اهواز است.
فیروز کریمی که آن روزها نماد مربیان پیشرو و موفق ایران به حساب می آمد، فصل پیش با استقلال اهواز نایب قهرمان لیگ بود!
و هوادارانی که مصاف با تیم کریمی را، برای آغاز، سخت می پنداشتند.
گل اول را استقلال تهران زد. در ادامه اما، دو گل خورد. نیمه اول، دو بر یک تمام شد.
بین دو نیمه، «ب.ق» و دنباله هایشان در جایگاه ویژه با خنده می گفتند: «کارشان تمام است.» به عقیده آنها برای سردادن شعارهای اعتراضی علیه حجازی خیلی زود بود: «باید سه، چهار هفته ایی صبر کرد!»
حجازی با دو تعویض نیمه دوم را آغاز کرد و به وقت سوت پایان، سه بر دو همنام اهوازی را برده بود.
پیش از سوت پایان، «ب.ق» ورزشگاه را ترک کرد.
حجازی در مصاحبه بعد از بازی گفت: «نیمه مربیان را بردم». او نیمه مربیان را برده بود.
مافیای سایه دل به هفته دوم بست. ملوان انزلی میزبان استقلال است. یک پنالتی استقلال از دست می رود تا در آخر، حجازی باخت زودهنگامی را تجربه کند. روزنامه ایی با تیتر «جلسه شبانه هیات مدیره» به جنگ علنی با حجازی رفت!

مرگ و زندگی

هنوز هفته های آغازین بود. استقلال با موجی از تغییرات ناخواسته مسابقات را شروع کرده بود. نیاز به آرامش و حمایت داشت. نام های درشتی، با رقم های درشت تری به دیگر تیم ها پیوسته بودند، و نام های تازه هنوز خود را در استقلال پیدا نکرده بودند. حجازی به زمان نیاز داشت و آرامش، که دریغ می شد.
جو پیرامون تیم به شکلی هدایت شد، که هفته سوم برای استقلال و حجازی، هفته مرگ و زندگی بود.
مس کرمان با فرهاد کاظمی به مصاف استقلال آمد. مهدی رحمتی، از نامهای جدا شده این فصل، مقابل تیم سابق اش کوهی از انگیزه بود. استقلال سراپا حمله شد. گلر مس، توپ هایی را از مهاجمان استقلال می گرفت، که فصل پیش، آن توپ ها را از پشت خط دروازه استقلال درمی آورد!
استقلال روی دروازه مس خیمه زده بود، اما یک ضد حمله کافی بود تا مس گل اول را بزند.
صداهای اعتراضی پراکنده، جو سکوها را آزمایش می کردند. برای یکصدا شدن علیه حجازی خیلی زود بود. استرس برای هواداران «استقلال با حجازی» به بالاترین حد ممکن رسید. حیثیت ناصر حجازی در میان بود.
استقلال گل مساوی را زد و چشم هایی از شادی تر شد. بی سابقه بود. استقلال با زدن گل تساوی به تیمی مثل مس، آنهم در هفته سوم، چشم هایی را تر کرده بود. فاجعه بود.

صدای پای هیولای درون

سه هفته و چهار امتیاز. پنج گل خورده. دفاع خطی چهار نفره حجازی، به زمان نیاز داشت. این را حجازی می دانست. این را اهل فوتبال می دانستند. خطر اما، در کمین بود. حواشی استقلال داغ شد و این چهار امتیاز پیراهن عثمان!
هواداران، صدای پای هیولای درون را می شنیدند. هیولای درون، تعبیری است که قدیمی ها و پیشکسوتان استقلال، برای توطئه ها و بحران های برنامه ریزی شده، بکار می برند!
استقلال، هفته چهارم، مهمان شیرین فراز کرمانشاه است. دروازه بان ذخیره جایگزین نفر اصلی شد . سیستم چهار-چهار-دو جای خود را به سه-چهار-سه و دفاع سه نفره داد. استقلال سه بر یک برد. اما هنوز ضربات آخر زیادی بود که گل نمی شد و دفاعی که مطمئن نبود.
حجازی پس از بازی گفت: «مثل سه بازی گذشته بودیم.» این گفته حجازی پیام داشت. او با اشاره به برخی روزنامه ها ادامه داد: «پیش از این بازی، ما را ضعیف تصور کردند. ما نه ضعیف بودیم و نه امروز قوی شدیم. استقلال مثل همیشه بود. البته روزنامه نگاران از دوستان من هستم و من از انتقادهایشان استفاده می کنم.»
ناصر حجازی در پی آتش بس، برای این «جنگ سردِ یک طرفه» بود. او آغازگر این جنگ ناجوانمردانه نبود اما برای پایانش، پیام آشتی داشت.

 

شام مخفی

اربابان سایه نشین به امید هفته پنجم نشستند، سایپا.
علی دایی و تیم قهرمان لیگ ششم.
سایپا، فصل پیش، استقلال را در هر دو بازی رفت و برگشت برده بود. صمد مرفاوی، سرمربی بازنده فصل پیش، این فصل دستیار حجازی بود و برای ایستگاه پنجم از او اختیار تام خواست.
«عزم ام را جزم کردم تا درباره همه چیز و همه کس مثبت فکر کنم.»، حجازی در مصاحبه ای این را گفت تا حواشی سنگین اطراف تیم را، اتفاقی بیش نداند! او می گفت که فقط زمان می خواهد و اینکه با تغییرات هفتاد و پنج درصدی استقلال نسبت به فصل پیش، فقط زمان چاره ساز است!
شب بازی با سایپا خبر رسید که آقای مدیر با برخی چهره ها! شام مخفی می خورد و به قول روزنامه ای که راوی خبر بود، رفت و آمدهای مکرر دارد!
حجازی گفت: «چرا نگران‌ شوم!؟ میان‌ ما دوستى‌ عمیق‌ و هماهنگى‌ زیادى‌ وجود دارد، هیچ‌ مسأ‌له‌اى‌ نباید باعث‌ شود نگران‌ شویم.»

از لارستان تا سعادت آباد

جمعه، 23 شهریور 1386، ساعت 8 شب.
بیش از هفتادهزار استقلالی به ورزشگاه آمدند تا پایان بحران را جشن بگیرند. آرش برهانی، مهاجم تازه این فصل آبی ها، دقیقه پانزده، گل استقلال و شب تولدش را باهم جشن گرفت. استقلال از سایپا پیش افتاد، اما این پایان کار نبود! دقایق 45 و 67، سایپا دو گل زد و بازی را برد. برای استقلال باخت تلخی بود. ضربه های آخر زیادی بود که گل نشد و دفاعی که نامطمئن بود. حجازی گفت: «بد بودیم.»
استقلال اما، بیشتر از آنکه بد باشد، بدشانس بود. حجازی فقط گفت، بد بودیم.
استقلال از پانزده امتیاز ممکن، تنها هفت امتیاز داشت. برخی روزنامه ها علناً مخالف کادرفنی شدند.
جلسات شبانه از خیابان لارستان تا سعادت آباد به راه بود. بعضی از اطرافیان تیم، بی اطلاع سرمربی، از دیگرانی مشورت می گرفتند. حجازی تنها بود، تنهاتر شد.

زنگ خطر

ناصر حجازی در گفتگویی به استقبال روزهای بدتری رفت. «شرمنده هواداران هستم, آنها هر چه بگویند حق دارند حتی اگر علیه من شعار بدهند.»
پنج هفته برای سردادن شعارهای اینچنینی خیلی زود بود. حجازی پس از هشت سال به خانه بازگشته بود.
پاسخ راه دراز هشت ساله، هفته ی پنجم نیست.
او از سر شروع کرد. با دروازه بان تیم، جلسه خصوصی گذاشت. تمرینات را با دقت بیشتری زیر نظر گرفت. به هر پدیده بازدارنده ای با نگاهی مثبت می نگریست. بی نظمی ها، ناهماهنگی ها و بعضاً نافرمانی ها را، چه از جانب بازیکنان و کادرفنی، و چه از سوی عوامل باشگاه، همه و همه را، به تذکری بسنده می کرد و می گذشت. ولی بیش از پیش، در فکرهایش فرو می رفت. فکرهایی که مثبت اندیشیدن را سخت می کرد.
آقای مدیر در مصاحبه ایی گفت: « حجازى‌ همچنان‌ سرمربى‌ استقلال‌ هست‌ و خواهد بود.» و این از هر زنگ خطری پرصداتر بود!
نه حجازی و نه هواداران اش، خاطره خوبی از این دست حمایت ها نداشتند. آنها تا خاطره اردیبهشت ماه 1378عقب رفتند!

حامیان قدیمی

جنگ علیه حجازی علنی شد. اندک یاران قدیم به حمایت کلامی اش آمدند.
حشمت مهاجرانی در مصاحبه ایی تاکید کرد، «ناصر حجازی تنها مقصر ناکامی نیست، همه شریک اند. اگر مدیریت حجازی را باور کرده و بازیکنان به او اعتقاد دارند، باید فرصت داد و عجولانه تصمیم نگرفت.»
مهاجرانی سینه سوخته فوتبال است. وقتی او از بین همه عوامل ناکامی یک تیم فوتبال، «باور مدیران» و «اعتقاد بازیکنان» را پیش می کشد، باید مکث کرد.
حسن روشن هم گفت: «فراموش نکنید که "حجازی"، "حجازی" است. باید بیشتر از اینها به او و تیم اش فرصت داد، حمایت از حجازی وظیفه همه ماست.»

واقعیت وارونه

چهارشنبه، 28 شهریور 1386.
ساعت سه و پانزده دقیقه، کاروان استقلال، تهران را به مقصد شیراز ترک کرد تا در هفته ششم مهمان برق باشد. ناصر حجازی، شب بازی، در یکی از اتاق های هتل پارس شیراز تا نیمه های شب به فردا فکر می کرد و راه پایانی برای بحران ناخواسته ایی که سر سازگاری نداشت. فکرهایی پریشان، گاهی او را از مستطیل سبز دور می کرد و تا سایه های سیاه می برد، او ولی با خودش عهد بسته بود که مثبت بیاندیشد.
مثبت اندیشیدن، گاه واقعیت را واروونه جلوه می داد!

روز سرنوشت برای دروازه بان نسل طلایی

برخی نویسندگان ورزشی که آبروی حجازی را آبروی فوتبال ملی می دانستند و لمس نزدیکتری از آنچه در انتظار حجازی و تیمش بود داشتند، فریاد قلم ها را به صدا درآوردند. نیما شریفی، در یادداشتی با عنوان «سحر منتظر است ناصرخان» از روزهایی می گوید که بیش از اندازه متناسب با موقعیت استقلال، و آغاز لیگ، حساس شده است. او از صبر می گوید و آرامش. شریفی مسائل فنی را با حاشیه ها پیوند می زند و می نویسد: «استفاده از چهار مدافع هم به روز است و هم مفید. اما نه برای تیمی که میلیون ها هوادار عجول دارد! تغییر سیستم دفاعی تیمی که سالها با سه مدافع در میادین حاضر شده است زمان زیادی می خواهد. آیا حجازی چنین زمانی را دارد؟»
دکتر ناصر کرمی نیز با درک جو کاذب بوجود آمده پیرامون تیم حجازی، در مقاله ای در روزنامه دنیای فوتبال می نویسد: «روز سرنوشت برای دروازه بان نسل طلایی» و ادامه می دهد: «امروز روز ناصر حجازی است. حالا یا هیچوقت.» او می داند که چه خواب های شومی برای او و تیم اش دیده اند.

 


از یوهان کرایف تا ناصر حجازی

مافیای سایه از ایستگاه برق، سد راه استقلال حجازی می شود. چراکه دل به سه بازی پس از آن بسته است. صباباتری، سپاهان و پرسپولیس. آنها، پرسپولیس و هفته ی نهم را هفته ی پایانی استقلالِ با حجازی می خواهند!
کرمی می نویسد: «اگر امروز استقلال برنده نشود، یکی از اسطوره های بزرگ، محبوب و بیادماندنی تاریخ فوتبال ایران احتمالا برای همیشه از صحنه اصلی فوتبال به حاشیه آن رانده خواهد شد. حجازی از یک بازیگردان بزرگ و موثر تبدیل خواهد شد به مشاور فرمایشی مدیرانی! که خواهند خواست از نامش به سود خود استفاده کنند.»
یک مساوی کافی ست تا هیولای درون استقلال کامیاب شود. و این همه در حالی است که اختلاف امتیاز استقلال با صدر جدول، تنها شش امتیاز است. «روزی که بعد از آن شکست کذایی یوهان کرایف از بارسلون کنار گذاشته شد، همه تصور می کردند در اندک زمانی اسطوره هلند را در باشگاه بزرگ دیگری یا در مسند سرمربی یک تیم ملی معتبر خواهند دید اما کرایف رفت و دیگر برنگشت. حجازی هم اگر امروز برود، بعید است که دیگر بار بتواند بازگردد. امروز برای اسطوره روز دیگری است. همه نگران او هستیم.» کرمی با اظهار نگرانی اش مقاله را تمام می کند.

ایستگاه برق

پنجشنبه، 29 شهریور 1386، ساعت هشت و نیم شب. مسعود مرادی سوت آغاز دیدار استقلال-برق شیراز را در ورزشگاه حافظیه به صدا در آورد. استقلال نسبت به هفته قبل، جوانتر شده بود. عده ایی علت این جوانگرایی را عدم اعتماد حجازی به دیگر بازیکنان اش تفسیر می کردند.
قلب های ناآرام هواداران، دقیقه سه ایستاد. جایی که روی غافلگیری محض مدافعان و دروازه بان، شهرام گودرزی گل اول بازی را برای برق زد. برق یک، استقلال صفر.
مافیای سایه زودتر از انچه تصور می کرد به مقصد نزدیک می شد. استقلال سراسر حمله بود. توپهای آخر اما، گل نمی شد. دقیقه بیست و هشت، داور درون محوطه جریمه برق، سوت می زند تا استقلال صاحب یک ضربه پنالتی شود. نفس ها آرام شد. توپ روی نقطه پنالتی کاشته می شد. سوت داور و ضربه بازیکن. رائول، دروازه بان برق، توپ را مهار می کند. پنالتی گل نشد. حالا حادثه ها هم علیه حجازی بود.
استقلال بازهم سراپا حمله بود، استرس از سرتاپای بازیکنان می بارید. و رائول تا پیش از دقیقه 68، شش موقعیت حتمی گل را از استقلال گرفته بود! بازیکنی که پنالتی را از دست داده بود، گل تساوی را زد. استقلال یک، برق یک. سوت پایان و یک تساوی دیگر.

تاوان

دو برد، دو باخت و دو تساوی، همه انچه بود که تا پایان هفته ششم، اسقلالِ حجازی داشت. پس از بازی با برق، ناصر حجازی، دروازه بان این تیم را ستود و در پاسخ به جوانگرایی استقلال گفت: «آینده‌ استقلال را بسازند، تاوانش‌ را من‌ مى‌دهم.» حجازی حالا سر و صدای مافیای سایه را حتی در کنفرانس خبری اش می شنید، و گفت: «من فرصت سه یا چهار ساله نمی خواهم. من برای ساختن استقلال، فقط یک فصل زمان می خواهم.»
آقای مدیر هم در مصاحبه ای با خبرگزاری مهر تاکید کرد: «حداقل زمان ممکن برای سرمربی، یک فصل کامل است.»
صبای تهران، در ایستگاه هفتم، منتظر استقلال بود. انها تیم پرمهره ایی بوند که برای لیگ هفتم خوب هم بسته شده بود. انروزها صبا سودای قهرمانی داشت! در طول هفته، تمامی دست اندکاران باشگاه، از هیات مدیره تا دستیاران فنی، انواع و اقسام مصاحبه ها را داشتند.
تنهاییِ حجازی در واژه واژه ی گفتگوها جاری بود. حاشیه پر رنگ تر از متن و کشنده شد.
هفته ی هشتم، استقلال به اصفهان می رفت تا پیش از دربی 63، به دیدار سپاهان برود. و این همه بر حساسیت دیدار با صبا می افزود.
رقبای استقلال و حجازی همه جا بودند، درون باشگاه، روی سکوها و در زمین. نبرد نابرابر بود. فرصت یک ساله برای حجازی، طوری کش می آمد که بلندتر به نظر می رسید. حاشیه کار خودش را کرده بود.

روزهای ناکامی

کارت آی تی سی فرهاد مجیدی رسید، تا او پس از 8 سال با پیراهن آبی استقلال به میدان برود. حاشیه ها به او نیز مجالی نمی دادند. به اعتقاد مافیای سایه، فرهاد دیگر برای بازی در تیمی مثل استقلال مسن بود. آنها علت این حضور دوباره را، نه توانایی فنی، که رابطه خوب شخصی اش با حجازی می دانستند.
جمعه، ششم مهر 1386. بیش از شصت هزار از هواداران استقلال به ورزشگاه آمدند. نام حجازی، به تنهایی برای جذب تماشاگران کافی بود. آنها نگران سرنوشت اسطوره شان بودند و روزهایی را به یاد می آوردند که استقلال ناکام بود اما هرچه ناکام تر می شد، همگان دعوت به سکوت می شدند تا تیم بحران را پشت سر بگذارد. امروز اما، همان آدمها مصاحبه های سریالی می کنند و از تنگی وقت می گویند. و این برای هواداران، سوال پر رنگی بود!
با سوت محسن ترکی، استقلال-صبا آغاز شد. هواداران نام حجازی را فریاد می زدند. استقلال تیم هجومی میدان بود. شیوه بازی استقلال به شکلی است که به خوبی قابل لمس است که برنامه دارند.
توپ های استقلال هنوز هم گل نمی شد. یکی هم که شد، داور ندید. به عقیده ی داور توپ از روی خط دروازه نگذشته بود و این در حالی بود که چشمان هواداران روی سکو نیز توپ را گل دیده بود. تصاویر تلویزیونی ثابت کرد چشم هوادار روی سکو بهتر از داور می بیند.
استقلال برای زدن گلی سالم تر! به آب و آتش می زد، این اما صبا و مهاجم کهنه کارش، فریدون فضلی بود، که توپ را با دروازه استقلال پیوند داد. طلسم استقلال باور شد. همه ارکان بازی، دست به دست هم داده بودند تا استقلال و حجازی به نقطه پایان نزدیک شوند.
تنها سد بازدارنده، بازیهای هجومی استقلال بود و حمایت پرتعدلد هواداران از حجازی. مردم، حجازی را می خواستند.

 

استرس

از دست دادن دو، سه موقعیت گل هم، سهم فرهاد بود تا صداهای پراکنده اعتراض، گم در خیل جمعیت، شنیده شود. صداهای بی انصافی که نمی خواست به یادآورد او بعد از هشت سال، برای اولین بار با پیراهن آبی به میدان آمده است. کوبیدن مجیدی، کوبیدن حجازی بود و محکی برای سنجش افکار هواداران!
بخت استقلال از حمله های پرتعدادش، فقط با یک گل یار بود، تا تساوی دیگری بحران استقلال را کامل کند.
سوال های بیشماری در چشمان حجازی بود، حتی اگر در کنفرانس مطبوعاتی، هیچ نمی گفت. «صبا خیلی خوش شانس بود. حداقل باید 6 گل می زدیم.» حجازی راست می گفت و از داوری و گل مردود استقلال هم هیچ نگفت. او آنها را با بدشانسی هایش یر به یر می کرد.
سرمربی استقلال ادامه داد: «وقتی که موقعیت ها را از دست می دهیم، بازیکنان با استرس به بازی ادامه می دهند. هر تیمی مثل ما در غیاب چند مهره اصلی و مصدوم به میدان می رفت، شاید 4 گل هم می خورد.» او ولی می دانست کسی برای شنیدن مسائل فنی جمع نشده است. حجازی سر اصل ماجرا رفت: «بی شک اعضای هیات مدیره بازی های تیم را دنبال می کنند. اما می توانند مرا برکنار کنند.» پیام حجازی روشن بود!

مشکل، حجازی است

چهارشنبه، چهارم مهرماه 1386، هیات مدیره تشکیل جلسه داد. حجازی دقایقی مهمان شان بود. در پایان جلسه، هیات مدیره باردیگر حمایت قاطع خود را از حجازی اعلام کرد! و این بیشتر جای نگرانی داشت.
به راستی چه الزامی است، که مدیرعامل و هیات مدیره یک تیم، به نوبت، حمایت از سرمربی تیم شان را در بوق و کرنا کنند! آنهم در حالی که تنها هفت هفته از آغاز یک لیگ 36 هفته ای گذشته است!!
حمایت ها جای نگرانی بیشتری داشت.
حاشیه ها ویرانگرتر از حد انتظار بود. هنوز خبر «حمایت قاطع!» داغ بود که شایعه دیگری خبر از احتمال برکناری حجازی می داد.
ناصر حجازی خسته شد. خسته از اتفاقاتی که استقلال را بحران زده می کرد. او توقع این همه انتقاد و شایعه را نداشت، آنهم درحالی که تیم اش، فوتبال را خوب بازی می کرد!
زمین شماره دو امجدیه، جایی بود که حجازی باید استقلال را تمرین می داد و تیم را برای دو مصاف حیثیتی پیش رو با سپاهان و پرسپولیس آماده می کرد.
او و تیم اش به آرامش نیاز داشتند، آرامشی که به شدت دریغ می شد.
حجازی به جای آنکه برای تمرین تیم اش تمرکز داشته باشد، از ناملایمات شکوه کرد و صراحتاً گفت: «مشکل کسی است که اسمش ناصر حجازی است!». حجازی ترسی از اخراج نداشت: «مشکل آنها من هستم که باج نمی دهم و ترسی از اخراج ندارم. من می‌خواهم استقلال را بسازم! اما یا چوب لای چرخ می‌گذارند و یا تحمل ساختن ندارند. من هرجا رفتم ساختم و بعد نتیجه گرفته‌ام. در استقلال هم تا روزی که هستم می سازم تا اگر رفتم بگویند خداپدرش را بیامرزد که 15-10 بازیکن خوب تحویل استقلال داد و به یادگار گذاشت.» حجازی حق داشت. تیم اش علیرغم تمام انتقادات خوب بازی می کرد.

امپراطور

استقلال هر بازی شش، هفت موقعیت مسلم گل را از دست می داد! و این کافی نبود. رقیب دیرین استقلال، بازی ها را می برد و پرسپولیس با افشین قطبی بر صدر بود. قطبی در اولین سال حضورش در فوتبال ایران، نماد علم گرایی همراه با عمل، در فوتبال روز دنیا بود. او حامیان سرسختی بین اهالی رسانه داشت، و امپراطورشان شده بود!
پرسپولس می برد و قطبی نماد مدرنیته بود، تا در سوی دیگر، حجازی نقش مربی سنتی! را بازی کند، و تیر انتقادات با شدت و آسانی بیشتری به سوی اش پرتاب شود.
دست زمانه، حجازی را با آن همه افتخار و کارنامه در زمین فوتبال، نشان عقب ماندگی آن می دانست تا قطبی تازه از راه رسیده سمبل «فوتبال روز» باشد! و این همه، مشکلات استقلال و حجازی را صدچندان می کرد.

سپاهان یا پرسپولیس

سپاهان درگیر جام باشگاه های آسیا بود و برنامه لیگ برتر هنوز آنقدر منظم نبود تا بازیهای آسیایی سپاهان را از قبل، پیش بینی کند!
از آن طرف، تاریخ اعلام شده برای دربی با روزهای پایانی ماه رمضان مقارن بود و شورای تامین استان تهران اعلام کرد، اگر دربی 63 با عید فطر مصادف شود، اجازه برگزاری دربی را نخواهد داد!
نامشخص بودن زمانِ دو بازی پیش رو، یکی دیگر از مشکلات کادر فنی استقلال برای برنامه ریزی و آماده سازی تیمی بود که دست اش زیر ساتور انتقادهای کشنده بود. مشکلی که البته در دریای دیگر مشکلات ریز و درشت، و درشت تر! گم بود.
بازی سپاهان به تعویق افتاد و پرسپولیس حریف استقلال شد. اما یکبار دیگر برنامه ها تغییر کرد!
اینبار دربی به بعد از ماه رمضان افتاد و تاریخ تازه ایی برای دیدار با سپاهان اعلام شد.
سرانجام، استقلال روز شنبه، 14 مهر 86، مهرآباد را به مقصد اصفهان ترک کرد.

گرد مرگ

سپاهان آن روزها، آماده ترین تیم ایران بود و حضور مقتدرش در لیگ قهرمانان آسیا، اعتماد به نفس اش را دوچندان می کرد. آنها در آستانه صعود به فینال آسیا بودند. فینالی که در گام آخر، سپاهان نایب قهرمان اش شد! بازی با تیم لوکا بوناچیچ، پیشبازی سختی برای دربی تهران به حساب می آمد. اضطراب، استرس و نگرانی به بالاترین حد ممکن رسید.
ساعت 8 شب یکشنبه، پانزده مهر، سعید مظفری زاده سوت آغاز را زد.
ورزشگاه فولادشهر اصفهان دیگ جوشان هیجان بود.
سپاهان خیلی زود به گل رسید، دقیقه شش. عبدالوهاب ابوالهیل، گرد مرگ را بر اردوی استقلال پاشید.
دو تیم فقط فوتبال بازی می کردند و هیچ کدام پا پس نمی کشیدند. استقلال بازهم چندین و چند فرصت گل را از دست داد. توپ ها گل نشد. حالا همه باور کرده بودند، استقلالِ حجازی، بیش از اندازه، بدشانس هم! است.
ساعت اسکوربورد دقیقه ی 75 را نشان می داد که مدافع پیش تاخته استقلال، گل تساوی را زد. مساویِ بازی باخته، با سپاهان، آنهم پیش از دربی، خیلی بهتر از باخت بود و هدایت استقلال را برای بازی با پرسپولیس، کمی آسان می کرد! استقلال اما، باز هم حمله می کرد. پیروزی بر سپاهان آسیایی، دهان خیلی ها را می بست.

پس کی به غیرتتان برمی خورد؟

دقیقه 90. داور چهار دقیقه وقت اضافه اعلام کرد. عقربه ها دقیقه ی 4+90 را نشان می دادند که ابوالهیل گل دوم را هم زد تا یک امتیاز هم نقش بر آب شود! استقلال، هم بازی با سپاهان را باخت، هم پیشبازی دربی را.
دیگر حمایت از استقلال و حجازی سخت بود. و هجمه انتقادات با صداهایی بلندتر از پیش شنیده می شد.
هشت بازی، سه باخت و فقط دو برد، دستاویز قدرتمندی برای مافیای سایه بود، که سناریو اش گام به گام جلو می رفت و تمامی حوادث غیرمنتظره نیز، مطابق میل و گاه فراتر از انتظارشان بود!
آنها هم باور کرده بودند که توپ! هم با مافیای سایه است و راهی به دروازه حریفان استقلال پیدا نمی کند. برخی از حامیان حجازی، تغییر استراتژی دادند. و در حالی که هنوز به وجود آرامش! برای استقلال و کادرفنی اش اعتقاد داشتند، خطاب به بازیکنان نوشتند: «پس کی به غیرتتان برمی خورد؟»

پنالتی سوخته

حجازی از بازی با سپاهان گفت، وقتی خود را از هر زمانی تنهاتر احساس می کرد: «به جو ورزشگاه باختیم و داوری که یک پنالتی ما را نگرفت!» این بخش جنجالیِ «استقلال-سپاهان» بود که کار را به کمیته انضباطی کشاند. کارشناسان داوری و تصاویر تلویزیونی، پنالتی سوخته را تایید کردند. حالا اشتباهات ناخواسته داوری هم، علیه حجازی بسیج شدند. یک گل سالم برابر صبا و یک پنالتی ازدست رفته برابر سپاهان!، که البته در برابر خیل توپ هایی که گل نمی شد گم بود! حجازی درباره حواشی بازی گفت: «امیدوارم کسانیکه کتاب زیاد می‌خوانند و پشت دوربین‌های تلویزیونی خوب حرف می زنند، خوب هم عمل کنند.»

سرمربی همیشه مقصر است

نگاه ها دوباره به سوی اعضای هیات مدیره استقلال چرخید. بعضی هایشان، برکناری حجازی را، پیش از دربی، الزامی می دانستند و بعضی دیگر آن را پس از دربی می پسندیدند، آنچه فقط بر سرش توافق بود، برکناری بود!
تنها عضو فوتبالی هیات مدیره گفت: «استقلال فوتبال تماشاگرپسندی را ارائه می دهد ولی روند تیم در گرفتن امتیاز قابل قبول نیست. فوتبال استقلال زیبا و پرهیجان است ولی نتایج خوبی نگرفته و شرایط فعلی برای مسئولان ناراحت‌‌کننده است. سرمربی همیشه مقصر اول است.» و این درحالی بود که هیات مدیره ادعا می کرد حمایت اش از سرمربی، قاطع! است.
استقلال آن روزها، سخنگوی رسمی نیز داشت، او هم از بحث داغ برکناری گفت: «نیمکت‌ استقلال همچنان دراختیار حجازی خواهد بود. اما ازنتایج راضی نیستیم. در آخرین جلسه هیات مدیره هم، کلیه ‌اعضا باردیگر از حجازی حمایت کردند و وی با قدرت تمام به کارش ادامه می دهد.»
احوالات هیات مدیره استقلال، خنده دار بود. تعداد حمایت های اعلام شده، بی شک از تعداد هفته های برگزار شده لیگ، بیشتر بود. آنها دائماً از حجازی حمایت می کردند، درحالیکه نه خودشان را باور داشتند، نه حمایت هایشان را.
بعد از مصاحبه های هیات مدیره و سخنگوی باشگاه، آقای مدیر هم از گردونه گفتگوها عقب نماند: «از حجازی حمایت می‌کنم ، تیمی که این همه خوب بازی می کند چرا کادر فنی‌اش مورد حمایت نباشد. برای برکناری حجازی، اول باید مرا برکنار کنند.» جملات آقای مدیر، یادآور یک خاطره قدیمی بود. او هشت سال پیش از این نیز گفته بود: «تا من هستم، حجازی هم هست.» چند روزی بعد از آن، حجازی نبود اما او بود!

 

چک سفید

روزنامه تازه تاسیس د.ف در شماره صبح سه شنبه 17 مهر، در فاصله پنج روز تا دربی، نوشت: «آقای قاف در جمعی دوستانه مدعی شده اگر همین امروز استقلال را به او بسپارند، دربی را می برد!» او ادعا کرده برای اثبات حرف خود حاضر است چک بدهد!! چراکه بازیهای پرسپولیس را دیده و راههای غلبه بر آن را می داند!
خبر از یک محفل خصوصی بیرون آمده بود ولی آقای قاف مجبور شد از خبرگزاری فوتبال ایران، ادعای خود را تکذیب کند: «به هیچ‌عنوان چنین حرفی نزدم. مطالب چاپ شده، صحبت‌های من نیست.»
جنگ روانی از هر سو جبهه ایی تازه می یافت. جنگی یک طرفه که هر وسیله ای را برای رسیدن به هدف توجیه می کرد.

جبران مافات

چهارشنبه، 18 مهر 1386. خبرگزاری ایسنا میزبان آقای مدیر و ناصر حجازی است. آمفی تئاتری در خیابان ویلا محل برگزاری این گفتگوی مطبوعاتی است. ادعای آقای قاف و چک سفید امضایش، پچ پچ غالب اهالی رسانه است.
آقای مدیر، گفتگو را آغاز می کند و از افطاری شب گذشته می گوید و دیداری که با آقای قاف تازه کرده. او در حضور حجازی تاکید می کند: «... دعوت بودیم. آقای حجازی هم به دلیل مشغله شخصی نتوانست شرکت کند.»
علامت های معلق سوال در فضا، هریک به سویی می روند. بی جواب!
بازار حمایت باز هم داغ می شود: « به حجازی اعتقاد داریم. نباید کسی را به عنوان جانشین انتخاب کنیم. در جلسه هفته‌ گذشته که آقایان دانشجو، منزوی، علیان و امیدوار رضایی به همراه خودم حضور داشتند، همه قاطعانه از حجازی حمایت کردند.»
آقای مدیر حرف می زند، حجازی ساکت است و فکر می کند. او شاید به «آن روزها» یی می اندیشید که درون دروازه تاج فرمانروایی می کرد. و به «امروز» می اندیشید که دیگرانی برای بودن اش در استقلال تصمیم گیری می کنند.
«آن روزها» و «امروز»، به هیچ قیمتی با هم پیوند نمی خورد. مردانی که امروز، بودنِ حجازی به نظر موافق آنها بسته است، آن روزها کجا بودند!؟
حجازی در فاصله چهار روز تا دربی، تا عمق خاطره ها سفر می کرد. رشته افکار حجازی با زنگ جمله ای تازه از آقای مدیر پاره شد: «اکنون هم من و هم حجازی در پی جبران اشتباهاتی هستیم که قبلاً مرتکب شدیم.»
ناصر حجازی به وضوح می شنید، جبرانِ اشتباهاتی که مرتکب شده!! نگاه او سنگین بود. اگر حجازی را می شناختید، درک پیام نگاه اش کار سختی نبود. جبرانِ اشتباهاتی که مرتکب شده بود!!
نوبت به حجازی رسید، فقط از فوتبال گفت و مسائل فنی. جمله آغازین حجازی، کوتاه بود: «هیچ کجای دنیا با گذشت هشت هفته به تیمی جام نمی‌دهند.» پاسخی برای این حرف نبود. سکوت هم به نظر شرم آور می رسید. همه آنچه بر سر حجازی می آمد، بخاطر هشت هفته ابتدایی لیگ بود.
جمله پایانی او، تنها جمله غیر فوتبالی اش بود: «از برکناری هراسی ندارم. هر زمانی بخواهند می روم و حتی از آن‌ها تشکر هم می‌کنم.»

دربی 63

یکشنبه 22 مهر 1386، ورزشگاه آزادی.
ادواردو الده گونسالس، داور مشهور اسپانیایی، سوت آغاز را می زند.
استقلال بحران زده به مصاف صدرنشین مطلق لیگ می رود. خوشبین ترین هوادار استقلال نیز برای شکست آماده است. برخلاف انتظار اما، این استقلال است که نبض بازی را به دست می گیرد. استقلال نسبت به هفته های قبل، آرامش بیشتری دارد و این آرامش به بازی روان آنها کمک بیشتری می کرد. روند بازی به گونه ایی بود که احتمال رسیدن استقلال به گل بیشتر به نظر می رسید.
نیمه اول صفر-صفر تمام شد. برق اطمینان در چشمان حجازی هر مخاطبی را می گرفت. اگر استقلال دربی را می برد، نقطه پایانی پر رنگ بر تمامی ناکامی ها و حاشیه ها می گذاشت.
نیمه دوم نیز با برتری استقلال در میانه میدان و چندین موقعیت گلزنی پیش رفت. دقیقه 56، امید روانخواه از پشت محوطه جریمه شوت محکمی زد، حسن رودباریان، دروازه بان آنروزهای تیم ملی، هرچه کرد به توپ نرسید. و توپ به دروازه بوسه زد. نیمه آبی ورزشگاه یکصد هزار نفری منفجر شد. استقلال یک – پرسپولیس صفر.
استرس به ساق های آبی بازگشت. آنها به ارزش حفظ این برتری واقف بودند و این ناخواسته بر استرس شان اضافه می کرد. هرچه به دقایق پایانی نزدیک می شدیم، فشار حملات پرسپولیس بیشتر می شد و سرانجام دقیقه 83، وقتی بود که محسن خلیلی گل تساوی را زد. بعد از گل، استقلال یک موقعیت حتمی را از دست داد و در پایان، دربی 63 مساوی تمام شد. سهم استقلال یک امتیاز بود، به اضافه بدست آوردن بخشی از اعتماد به نفس از دست رفته شان. در طول تمامی هفته های گذشته، برای سنگین کردن انتقادات، این پرسپولیس و نتایج اش بود که به رخ کشیده می شد، و این تساوی که با برتری استقلال در جریان بازی همراه بود، بر حقانیت کادر فنی صحه می گذاشت.

اگه گل شده بود

«باید پیروز می شدیم.»، این جمله را حجازی، قاطعانه گفت و رفت. بعد از کنفرانس خبری هم، به هتل المپیک آمد و در جمع کوچکی از دوستان اش، افسوس آخرین موقعیت گلی را خورد که از دست رفت، «اگه گل شده بود!».
فکر حجازی هنوز هم مشغول حواشی پیرامون حضور او در استقلال بود: «من هر زمان آماده جدایی ام. بگویند برو می روم. من منافعی ندارم که با جدایی ام به خطر بیافتد.».
پیام حجازی روشن بود. با حضور او، منافع عده ای به خطر افتاده بود.
با آنکه فضای رسانه ایی مستقل و منصف، بعد از دربی، ملایم تر شده بود. حاشیه ها اما دست بردار نبودند. و باز شایعه برکناری حجازی!
عده ای از اعضای هیات مدیره که نظر به برکناری حجازی، بعد از دربی داشتند، به کار افتادند. حجازی اما، کاملاً متمرکز بازیکنان و مسابقات پیش رو بود. او احساس می کرد، علیرغم وجود همه حواشی و مشکلات، برنامه های او در حال جواب دادن است. او سعی در بالابردن هرچه بیشتر روحیه تیمی داشت: «از همه شما تشکر مى کنم که دربی را مرد و مردانه بازى کردید، جدى و محکم. این بازى خیلى چیزها را به خیلى ها ثابت کرد.»
روحیه حجازی بالا رفته بود. او به بازیکنان اش و اندیشه هایش اعتماد بیشتری پیدا کرده است. سر تمرین سرحال و شاداب است. درچنین مواقعی، او خاطره های شیرینی تعریف می کند: «... بنگلادش که بودم بازى هاى کریکت را تماشا مى کردم. آنها خیلی کریکت دوست دارند. بازیکن هاى کریکت وقتى مى خواهند توپ را پرت کنند با دست آن را تاب مى دهند، اینطورى ...» (یک قدم عقب مى رود و با فرزى و چابکى خاصى که از سن او بعید است اداى پرتاب کردن توپ به شیوه توپ اندازه هاى کریکت را در مى آورد...) جو خوبی حاکم است. همه خوشحال اند.
حجازی تصور می کند که بحران را پشت سر گذاشته و حالا یک فصل کامل برای اجرای برنامه هایش زمان دارد!

 

سیاست ندارم، صداقت دارم

مافیای سایه قدرتمندتر از پیش می تاخت. شایعه برکناری هنوز داغ مانده بود!
حجازی به سیم آخر زد: «سیاست ندارم، صداقت دارم». ناصر حجازی سیاست نداشت، او صداقت داشت، وقتی گفت: « من از دروغ متنفرم. مشکل ورزش ما همین دروغ هاست که همه چیز را خراب کرده. ریشه فوتبال ما را این دروغ ها خشک کرده.»
حجازی خود را تنها می دید: «مشکل من این است که سالم زندگى مى کنم. دروغ نمى گویم. به خبرنگاران هم زنگ نمى زنم که آقا تو رو خدا این خبر مرا چاپ کنید یا از من خوب بنویسید. اگر مى خواستم آویزان کسى شوم، الان میلیاردر بودم.» حرف های حجازی، کلمه به کلمه راست بود. اما درد هم بود.
«من ناصر حجازى ام، حرفم را رک مى زنم. از کسى هم نمى ترسم. بدهکار کسى نیستم، جلوى کسى هم خم و راست نشدم. ... فوتبال ایران است دیگر، خیلى بد شده.»

خواب سبک هیولا

جمعه 27 مهر 1386، رشت. پگاه گیلان میزبان استقلال است. حجازی باید از شر مساوی ها خلاص شود. یک برد خارج از خانه می تواند پایانی بر ده هفته ویرانگر باشد. هواداران، استقلال را با حجازی می خواهند. به عقیده شان، برد امروز استقلال، پایان همه روزهای تشویش و نگرانی است.
شهر رشت برای استقلال خوش یمن است. دقیقه دوازده، شاگردان حجازی به گل می رسند و این تک گل زودهنگام، سه امتیاز پایان بازی را به حساب استقلال واریز می کند. در این دیدار هم توپ هایی بود که گل نشد! و یک گل استقلال نیز، به اشتباه داوری، مردود شد!!
«مشکلات تمام شد.» این جمله را حجازی، بلافاصه پس از بازی، در جمع خبرنگاران می گوید.
حالا هریک از بازیکنان، در مصاحبه های گوناگون از پایان بحران می گویند. ناصر حجازی پس از ده هفته احساس آرامش می کرد، هواداران هم.
هیولای درون فقط به خواب رفته بود. خوابی سبک.

مصاحبه های خیالی

حاشیه های تازه ایی در تدارک بود، انتشار مصاحبه های خیالی از شاگردان حجازی. هدف از این مصاحبه ها و اخبار کذب، قراردادن بازیکنان در مقابل او بود و دامن زدن به موج تازه ای از حواشی، برای تیمی که رفته رفته به ساحل آرامش نزدیک می شد. بادها برای طوفانی کردن دریا وزیدن گرفتند. برخی بازیکنان خود را ممنوع المصاحبه کردند. قرار بر این شد، منبع رسمی اخبار و گفتگوها، سایت باشگاه و روزنامه استقلال جوان باشد. مافیای سیاه، لحظه ای پا عقب نمی گذاشت!
در این بین آقای قاف در گفتگویی، دربی 63 را کالبدشکافی می کرد: «گل استقلال در دربى با کار فردى به ثمر رسید و گل پرسپولیس، حاصل کار گروهى بود.»

هزارماشاا...

استقلال در هفته یازدهم، میزبان ابومسلم خراسان است. ابومسلمی که سکان هدایت اش، از این هفته، به پرویز مظلومی سپرده شده است.
حجازی آخرین تمرین پیش از مسابقه را با روحیه ای مثال زدنی شروع کرد. شلوار جین‌ آبى‌ کمرنگ‌ و یک‌ پیراهن‌ مشکى‌ او را شبیه‌ یک‌ جوان‌ 30 ساله‌ کرده‌ بود تا مردى‌ 58 ساله! او خندان‌ سر تمرین‌ آمد. خیلى‌ها و حتى‌ بازیکنان با دیدن اش‌ «هزارماشاا...» می گویند.
چشمانی اما در پی حجازی بود. چشمانی که هزاران «هزار ماشاا...» هم بر آن کارگر نیست. دوربین‌ شبکه‌ خبر سراغ‌ سرمربى‌ استقلال‌ آمد: «... با گذشت زمان بهتر هم می شویم. قطعاً‌ نیم‌ فصل‌ دوم‌ فاتح‌ قاطع‌ اکثر مسابقات‌ خواهیم بود.» او به حواشی تازه هم اشاره کرد که از جنس تازه تری بود: «این روزها با هیچ‌ روزنامه‌اى‌ مصاحبه‌ نکردم‌ ولی شنیدم‌ از قول‌ من‌ مطالبى‌ چاپ‌ شده‌، تعجب‌ کرده‌ام‌. دیده بودم از دو حرف‌، ده حرف بنویسند، اما ندیده‌ام‌ از هیچ، همه‌ چیز بسازند. خیلى‌ از روزنامه‌ها و خبرنگاران‌ صادقانه‌ و منطقى‌ کار می کنند اما یک‌ مصاحبه‌ دروغ‌ و یک‌ خبر کذب‌ باعث‌ جریان‌سازى‌ مى‌شود. این‌ تحرکات‌ ناجوانمردانه‌ سازماندهى‌ شده‌ است‌...» او حرف های دیگری هم زد و خواست که هیچ کدام منعکس نشود، اما حرفهایش‌ عین‌ حقیقت‌ و تکان‌ دهنده‌ بود.

 

 

زاویه بسته

جمعه، چهارم آبان 1386، ورزشگاه آزادی. استقلال امیدوار است با یک پیروزی پرگل، اینبار در حضور هواداران اش، پایان ناکامی ها را جشن بگیرد. آنها تا امروز فقط در هفته اول، در ورزشگاه آزادی و مقابل چشمان هوادارانشان پیروز بوده اند و دو پیروزی دیگر این تیم، خارج از خانه رقم خورده است. حجازی به حکم کمیته انضباطی محروم است، و کار را از جایگاه ویژه دنبال می کند. محرومیتی که به خاطر اعتراض او به داور در روز بازی با سپاهان درنظر گرفته شده.
بازی آغاز می شود. استقلال از ثانیه نخست حمله می کند. تیم شاداب و روان است. سایه هجوم هر دقیقه سنگین تر می شود. یکی دو موقعیت ابتدایی از دست می رود. استقلال حمله می کند. و فرهاد مجیدی گل اول را می زند.
گل دقیقه 9، حکایت از شب پرگلی برای استقلال داشت.
حجازی روی سکوهاست اما استوارتر از گذشته به نظر می آید. اعتماد به نفس او برای تماشاگران نیز غرورآفرین و ملموس است. نام او را فریاد می زنند: «محبوب استقلال کیه؟ ناصرخان حجازیه»
حمله های استقلال ادامه دارد، و توپ هایی که بازهم گل نمی شوند. توپ ها گل نمی شوند. نیمه اول با همان یک گل به پایان می رسد.
نیمه دوم هم با حملات استقلال آغاز می شود. هواداران استقلال مترصد گل دوم تیم محبوب شان هستند. ابومسلم روی معدود توپ هایی که به زمین استقلال آورده، صاحب موقعیت نصف و نیمه ای می شود. دنی اولروم، مهاجم ابومسلم، نزدیکی های خط کرنر صاحب توپ است. زاویه دروازه کاملاً بسته است و دروازه بان استقلال هم روی تیر جایگری کرده. اولروم ضربه ای به توپ می زند. تماشاگران حاضر در استادیوم و برخی بینندگان تلویزیونی گمان می کنند توپ به اوت رفته است. طالب لو اما توپ را از درون دروازه بیرون می آورد و برای شروع مجدد بازی به نیمه زمین می رساند. استقلال یک، ابومسلم یک.
و در پایان سهم استقلال از این دیدار خانگی، یک امتیاز بود!

از گل تکین تا شرفی

همه آن حس های شیرین گس شد. انتقادها با شدت بیشتری آغاز شد. مساوی ها سوهان روح بود. فردای تساوی، حجازی سرزده به دفتر آقای مدیر رفت. ظاهراً ارام تر از شب پیش بود: «اگر مشکل منم، مى روم.» خیلى زودتر، زودتر از آنچه که فکر مى شد، حجازی به بن بست رسید. فقط یازده هفته از لیگ گذشته بود.
بازار جلسه های تک نفره اعضای هیات مدیره با گزینه های مدنظرشان داغ بود. ساعت به ساعت شایعه جدیدی به گوش می رسید. گزینه ها از علی گل تکین ترکیه ایی تا اصغر شرفی، بالا و پایین می شد. حتی شنیده شد امیر قلعه نوعی با یکى از اعضاى هیأت مدیره تلفنى صحبت کرده و شرط و شروط خود را اعلام کرده است. عصر همان روز، حجازی برای بار دوم به دیدار آقای مدیر رفت. هیات مدیره نیز برای هفت شب، تشکیل جلسه می داد. تغییرات در راه هستند و آقای مدیر باید مصوبات هیأت مدیره را اجرا کند! شایعه برکناری، از هر زمانی قوی تر بود.

 


خودسوزی

حجازی از استقلال دل کنده بود. هیات مدیره هم به وضوح او را نمی خواست. اما برای یک هفته دیگر بودن اش، اصرار بود!
استقلال، هفته دوازدهم به مصاف پیکان می رفت. پیکان فصل پیش، استقلال را در هر دو بازی رفت و برگشت برده بود و چند سالی بود که به استقلال، سخت امتیاز می داد.
شایعه برکناری حجازی، هواداران و بازکنان را به تکاپو انداخت. امیرحسین صادقی در مصاحبه ای گفت: «حاضرم بمیرم اما ناصرخان نرود.»
کاپیتان استقلال هم از قهرمانی استقلال با حجازی وعده می داد. بازیکنان همقسم بودند تا مانع برکناری حجازی شوند.
گروهى‌ از هواداران‌ مقابل دفتر‌ آقای مدیر جمع‌ شدند و پرچم‌ حمایت‌ از ناصر حجازى‌ را برافراشتند. آنها معتقد بودند اگر به‌ حجازى‌ فرصت‌ کافى‌ داده‌ شود قطعاً‌ مى‌تواند مشکلات‌ تیم‌ را به‌ حداقل‌ برساند. آنها از آقای مدیر بخاطر اظهارنظر پیرامون‌ تغییر کادر فنى،‌ پس‌ از بازى‌ با ابومسلم‌، انتقاد کرده‌ و می گفتند: « به‌ حجازى‌ هم‌ اندازه‌ مربیان‌ قبلى‌ دلخواهتان‌ فرصت‌ بدهید تا بتواند استقلال‌ را به‌ موفقیت‌ برساند ». گروهى‌ از آنها هم‌ اعتقاد داشتند برخى‌ بازیکنان‌‌ از داخل‌ تیم‌ به‌ حجازى‌ ضربه‌ مى‌زنند تا مانع‌ نتیجه‌گیرى‌ وى‌ شوند.
هواداران خسته و عاصی بودند: «ما مثل اطرافیان {فلانی} چاقوکشی نمی کنیم، اما اگر ناصرخان برکنار شود مقابل ساختمان باشگاه خودسوزی می کنیم!»
کامران منزوی به جمع هواداران آمد: «منظور ما از تغییر در کادر فنى، تقویت آن بوده و نه برکنارى حجازى.» این جمله پاسخ هواداران ناآرام خیابان لارستان نبود، آنها از حضور برخی چهره ها در باشگاه عصبانی بودند: «در زمان مربی قبلی، نه حجازى و نه سایر استقلالى ها دار و دسته اى نداشتند و نمى خواستند استقلال را زمین بزنند. مربی قبلی بدون این مسائل حاشیه اى فعالیت مى کرد. ولی حالا از درون باشگاه برای حجازی می زنند.»

تیتراژ پایانی

• چهارشنبه، نهم آبان 1386،
• آخرین باری است که ناصر حجازی، با عنوان سرمربی استقلال، روی نیمکت نشست.

پاورقی

دوشنبه، نهم خرداد 1390،
آقای مدیر می‌گوید، «تندیس ناصر حجازی» در کمپ استقلال نصب خواهد شد.?او در گفت‌وگو با خبرآنلاین اعلام می کند، برنامه‌هایی دارد تا نام ناصر حجازی را در ذهن‌ها زنده نگه دارد: «بزودی تندیس حجازی در کمپ نصب می شود و این مجموعه ورزشی تا همیشه نام ناصر حجازی را با افتخار بر خود خواهد دید.» تمام

 

رامتین جباری- فوتبال مدیا

تاریخ: 1390/3/13
اشتراک گذاری:          
لینک کوتاه:

نظرات
نام:
ایمیل:
وب سایت:
متن:
کد امنیتی:کد امنیتی
تکرار کد امنیتی: