برای استفاده از همه امکانات سایت باید جاوا اسکریپت مرورگر خود را فعال کنید.

بوقچی معروف پرسپولیس: در فوتبال تعصب کم رنگه

جام جم آنلاین: حسین عسگری که بین فوتبالی‌ها به حسین شلغم معروف شده، عمری است که برای پرسپولیس با عشق بوق می‌زنه. آنقدر به کارش تعصب داره که می‌گه خدا کنه یک روز در همین ورزشگاه آزادی که تمام رویاها و آرزوهایش شکل گرفته، آخرین بوق زندگی‌اش را زده و از آنجا به بهشت زهرا منتقلش کنند.

تمام عشق‌اش پرسپولیس و علی پروینه که او را سلطان می‌خونه و می‌گه «حرف علی آقا حرفه و مو لای درزش نمی‌ره».

با این‌که 45 سال مدام برای پرسپولیس بوق زده، اما درست مثل روزهای جوانی، در ورزشگاه آرام و قرار نداره و با بوق‌های 12 و 18 پره‌اش، یک نفس به عشق پرسپولیس بوق می‌زنه و از این جایگاه به آن جایگاه تماشاگران را سر ذوق می‌آره.

البته در یکی از بازی‌ها که برای پرسپولیس خوب بوق نمی‌زنه علی پروین صداش می‌زنه و با صفتی او را مورد اعتراض قرار می‌ده که این اسم از آن موقع روش مانده. هر چند ته دل دوست نداره با این صفت صداش بزنه، اما او که عاشق علی پروینه، خیلی زود با این اسم کنار آمد.

به هر حال رسم و عادت و ایرانی‌ها، بویژه عشق فوتبالی‌هاست که روی هم اسم می‌ذارن، مثل این‌که به بوقچی استقلالی‌ها (مرحوم حسن نیکبخت) هم که سال 81 چشم از جهان فرو بست، می‌گفتن حسن تارزان.

بوقچی 61 ساله پرسپولیس که از 16 سالگی پایش به استادیوم‌های فوتبال و آن هم به صورت تصادفی باز شده، عاشق کارش است و با تعصب در بوقش می‌دمد.

تنها عشق او این است که پرسپولیس پیروز شود، چه در غیر این صورت حالش بد جوری گرفته می‌شود و نای رفتن به خانه را نیز ندارد.

هر چند این برد و باخت‌ها در بازی با استقلال، داستان دیگری دارد و حسین عسگری تصریح می‌کند که وقتی تیم‌شان می‌بازد، باید خودشان را چند روزی از نظرها پنهان کنند.

عسگری که پیش از باز شدن پایش به زمین‌های فوتبال، کشتی‌گیر بوده و از آن دوره گوش شکسته‌اش را با خود یادگار دارد، به طور اتفاقی یک روز که از کنار ورزشگاه شهید شیرودی (امجدیه سابق) رد می‌شده، سر و صدای زیاد مردم وی را به داخل ورزشگاه می‌کشاند. می‌گوید: یک روز داشتم از امجدیه رد می‌شدم که صدای جیغ و داد باعث کنجکاوی‌ام شد و چون پول نداشتم از دیوار پریدم آن طرف که ببینم قضیه چیه. اون روز شاهین بازی داشت و من دیدم همه دارند دست می‌زنند و یکصدا می‌گن «گل گل گل» که من هم به آنها پیوستم. از اون روز کارم این شد که بعد از کشتی بروم امجدیه و بازی‌های شاهین را ببینم. آن روزها مرحوم پرویز دهداری سرمربی شاهین بود واین تیم نیز خیلی خوب بازی می‌کرد و ما هم شدیم بوقچی شاهین. بعد از امجدیه رفتیم بولینگ عبدو و یک سال هم آنجا بودیم. بعد هم رفتیم پیکان و دوباره برگشت خوردیم و من همچنان در کنار تیم بچه‌ها رو  تشویق می‌کردم.

بوق عشق منه!

خدا ممد بوقی را بیامرزد، آن روزها هر جا می‌رفتیم او آنجا بود. کارش حرف نداشت و من عاشقش بودم، یک روز که داشت می‌رفت مکه، مرا صدا کرد و گفت حسین خیلی باحالی، من که از دنیا رفتم این بوق به تو می‌رسد. همان شد که آن خدا بیامرز گفت، او وقتی دارفانی را ترک کرد، یک روز دیدم قدیمی‌های پرسپولیس بوقش را برایم آوردند. گرچه دوره و زمانه عوض شده و امروز با پول همه چیز را می‌سنجند، اما آن روزها ما بدون توجه به پول و دستمزد، تنها به عشق پرسپولیس بوق می‌زدیم و زندگی مان نیز یک جورایی می‌گشت و شکر خدا دستمان پیش هر کسی دراز نبود. البته حالا همه چیز شده پول و از آن تعصب ذاتی خبری نیست که به استادیوم بروند و تیم‌شان را مجانی تشویق کنند. می‌خواهم بگویم که بوق عشق منه و دوست دارم روزی که از دنیا می‌روم، در ورزشگاه آزادی آخرین نفس‌های عمرم را بکشم و از آنجا یکراست مرا ببرند بهشت زهرا.

لیدرها پول می‌گیرند

عسگری برای آن که تعصب و عشق خود را به پرسپولیس نشان دهد می‌گوید: تا حالا یک هزار تومانی هم برای بوق‌هایی که زده‌ام از پرسپولیس نگرفته‌ام، اما شنیده‌ام لیدرهای جدیدی که تیم‌ها می‌آورند پول می‌گیرند و به هر حال آنها مجبور هستند برای امرار معاش‌شان از باشگاه‌ها پول بگیرند. بوقچی معروف سرخ‌ها در حالی تاکید دارد که برای پول جذب این کار نشده است که خوب می‌داند در این کار هم مسائل زیادی رخنه کرده است، مثل این‌که بازیکنان و مربیان، لیدرها را به استخدام خود در می‌آورند تا روی سکوها خط آنان را دنبال کرده و تشویق‌شان کنند. البته او تصریح می​کندکه بازیکنان سراغ لیدرها می‌آیند و هر بازیکنی که پول بیشتری بدهد، می‌تواند، لیدرهای بیشتری را به استخدام خود درآورد.

بازی با استرالیا و آمریکا محشر بود

عسگری که در خیلی از سفرها تیم ملی فوتبال را در عرصه مسابقه‌های مهم همراهی کرده است، از بازی با استرالیا و آمریکا در عرصه رقابت‌های انتخابی و جام جهانی 98 به عنوان دو خاطره خوب یاد کرده و می‌گوید: یادش بخیر، بچه‌ها در آن بازی محشر بودند و با گل‌هایی که زدند، دل همه ایرانی‌ها را شاد کردند.

چرا حسین شلغم؟

آن روزها برای آدم‌ها لقب می‌گذاشتند. این لقب‌ها از علی سیاه و حسن تارزان و حسین شلغم شروع شد. مثلا به عبدالله سعیدایی به دلیل شوت‌های سنگین اش عبدالله شوتی و اکبر حیدری به خاطر حضورش در تیم توفان و بازی‌های خوبش اکبر توفان می‌گفتند. یا عباس تنیــــده‌گر را به دلیل چهره سیاهش عباس سیاه صدا می‌​زدند. لقب سلطان نیز در دهه 50 به علی پروین داده شد و از آن سال تا امروز علی آقا به سلطانی‌اش در فوتبال ادامه داده است.

تاریخ: 1391/8/9
اشتراک گذاری:          
لینک کوتاه:

نظرات
نام:
ایمیل:
وب سایت:
متن:
کد امنیتی:کد امنیتی
تکرار کد امنیتی: