اسطوره در پیله تنهایی شکست!
همان روزها که طحالش را برای پرچم ایران داد و قفسه سینه اش شکست ،روزهایی که با سر شکافته برای آقای گلی قاره کهن جنگید و پیروز شد .همه اینها واقعیتهای آقای دایی بود اسطوره ای که باید مجسمه اش را می ساختیم . دایی دوبار سقوط کرد و با کمک مردم دوباره ایستاد .
به گزارش سرویس ورزشی تابناک ؛ بار اول زمانی بود که بیش از اندازه در مستطیل سبز ماند، کفشهایش را آویزان نکرد و به حرف هیچکس هم گوش نکرد و بار دوم زمانی بود که دوباره در تیم ملی حرف هیچکس را نخواند و با همه درافتاد تا یکصدهزار نفر در آزادی و میلیونها نفر در بیرون از استادیوم با شعارها و اس ام اس هایشان دایی را خرد کنند و این ،سومین سقوط اسطوره بود.اما این سومین سقوط چگونه رقم خورد؟!
درست همچون دفعه های قبل،بدون کوچکترین تفاوتی! در یک جمله باید گفت:علی دایی سوخت ، خودش با دستان خودش تندیس خود را برای چندمین بار پایین کشید آنجا که بدون درس گرفتن از گذشته خواست که همچنان تنها باشد ، تک بعدی کار کند و گوشش را بر روی هرگونه مشورتی ببندد . خودش تمرین دهنده باشد ، به جای کمیته فنی بازیکن استخدام کند و به مانند تماشاگران تیفوسی تیمش همه جا باشد و یکه و تنها تصمیم گیری کند .
دایی باز هم مشورت ناپذیر بود ، مثل همان روزها در تیم ملی .اما اسطوره باید بزرگی می کرد و با مدیریت صحیح همچون فرگوسن بزرگ باید سکان هدایت تیمش را در دست می گرفت اما متاسفانه دایی حتی از حضورش در بایرن مونیخ ، بالاترین سطح فوتبال دنیا هم آنطور که باید و شاید درس نگرفت ، او آن روزها که باید با چشمانی باز یاد می گرفت که بتواند با افراد مختلف کار کند و آنها را مدیریت کند چشمانش را بر روی حقایق مدیریت حرفه ای فوتبال بست و خواست تا خودش یکه تازی کند و نتیجه اش را هم باردیگر به چشم دید.
در فوتبال حرفه ای دنیا ، مربیان بزرگ در دنیای رسانه ها ،در انتخاب دستیارها ، در ارتباطات عمومی ، در مسائل فنی و...مشاورانی حرفه ای دارند اما دایی همچنان مشورت ناپذیر باقی ماند ،حتی لب خط ایستادنهایش به گونه ای بود که همگان به چشم ببینند و می دیدند که دایی هیچ ایده و نظر و مشورتی را برنمی تابد ، گهگاه حتی از کناره های زمین نوع پاس دادن بازیکنانش را هم به آنها گوشزد می کرد و بسیاری از بازیکنان در طول بازی گوششان به دهان دایی بود تا تمام خلاقیتشان هم به دست فراموشی سپرده شود .
دایی نه تنها در حیطه مربیگری خودش بلکه در مستطیل سبز هم اعتقاد چندانی به بزرگان نداشت تا جایی که پرسپولیس بزرگ را به آنجا رساند که شیث رضایی شد کاپیتان اولش و حقیقی 22 ساله شد کاپیتان دوم تیم بزرگ پرسپولیس با این همه قدمت در قاره کهن! و این اتفاقی بود که پیش از این هم در تیم ملی رقم خورده بود آنجا که که دایی همه بزرگان را بیرون کرد و با بازیکنان بزرگ و نابغه کار نکرد و این غرور بیش از حد ، تیم ملی ، پرسپولیس و اسطوره را به ورطه نابودی کشاند . روزی که علی کریمی را به تیم ملی دعوت نکرد ، همان روزی بودکه همه ایران می خواستند و می گفتند که کریمی باید باشد اما دایی باز هم گوشش را بر روی همه مشورتها بست تا پس از شکست مقابل عربستان مردم به این باور برسند که او می توانست از تمام ظرفیتها استفاده کند و این کار را نکرد!
متاسفانه علی دایی سکان هدایت هر تیمی را که به دست گرفته است با این تصور پیش رفته است که آن تیم از آن شخص خود دایی است ، بله شاید بتوان از تیمهایی چون سایپا ، صبا ،...چنین برداشتی داشت اما پرسپولیس ، تراکتورسازی ، استقلال ، تیم ملی و...نمی تواند به شخص خاصی تعلق داشته باشد بلکه افراد بسیار و پیشکسوتان بیشماری هستند با نظرات و ایده های مختلف که خودشان را صاحب خانه می دانند و باید به آنها احترام گذاشته شود...
و بدترین بخش ماجرا این جاست که دایی نه پذیرفت و نه دوست داشت که بپذیرد، حقیقتی که 8 هفته باعث شکست تیمش شد تنها داوری نبود که داوری شاید بخش کوچکی از این ماجرا بود بلکه دلایل شکست مجدد اسطوره همان دلایلی بود که چندی پیش در تیم ملی هم اتفاق افتاده بود و دایی آنها را ندید و در نهایت موفق هم نشد ، بخش بعدی ماجرادرگیریها و دعواهای مفرطی بود که دایی در آن شرکت می کرد از بگو مگو با خبرنگاران ، بازیکنان بزرگ و...گرفته تا عدم استفاده از پیشکسوتان ودرگیری با فدراسیون چه آن زمان که در تیم ملی بود و چه امروز در پرسپولیس که موجبات عدم موفقیت هم خودش و هم تیمهای متبوعش را فراهم کرد . دایی به گونه ای رفتار کرد تا همگان را روبروی خودش قرار دهد و وقتی پشتش خالی شد دیگر جایی برای تکیه دادن وجود نداشت!
دوست داریم و همچنان منتظر می مانیم تا دایی برگردد ، او مایه افتخار ایران است . مگر ایران چند نفر همچون دایی دارد ؟! اما اگر قرار باشد دایی همچنان بر روی همان مواضع قبلی پا فشاری کند و اگر تلمذ موارد مدیریتی و فنی را از خودش دور کند بهتر است دیگر هیچوقت برنگردد تا دوباره روزی نرسد که مجبور به شنیدن خرد شدن چند باره اسطوره مان باشیم ، چراکه دایی با افکار امروزش باز هم شکست می خوردو او باید یاد بگیرد از نوابغ و نخبه ها و ... مشورت بگیرد و روی نیمکتش از آنها استفاده کند.
درنهایت یادآوری یک نکته ضروری است که در این میان نباید منکر این قضیه بود که کاشانی هم در این میان کم مقصر نبود ، مدیرعامل پرسپولیس نباید اجازه می داد اسطوره این گونه تنها بماند و خرد شود ، بلکه آنجا که باید ، در مقابل برخی خواسته های دایی مقاومت کند ، باید که می ایستاد و مقاومت می کرد چه در نقل و انتقالات و بیرون کردن برخی بازیکنان بزرگ و عدم به خدمت گرفتن برخی دیگر همچون خلیلی، مهدوی کیا ، کریمی و ... وچه در طول فصل و عدم استفاده از بزرگان و پیشکسوتان و...کاشانی هم باید در کنار دایی روشی دیگر در پیش می گرفت که نکرد آنچه را که باید.تا همه چیز دست به دست هم بدهد تا 70 میلیون نفر بار دیگر صدای خرد شدن اسطوره شان را به گوش بشنوند و قلبشان جریحه دار شود...