به گزارش خبرنگار مهر، سال هاست که اهالی ورزش ایران انتظار دیدن مدیرانی از جنس ورزش را در راس امور داشته اند؛ مدیرانی که با درک واقعی از مشکلات، نیازها، و ظرفیت های جامعه ورزش، بر صندلی های کلیدی فدراسیون ها و وزارت ورزش بنشینند و رویکردی مبتنی بر تخصص و تجربه های ورزشی داشته باشند. اما حالا با تصمیمات جدید و نادیده گرفتن مجامع و اساسنامه های فدراسیون ها توسط وزارت ورزش و جوانان، این انتظار و امید تبدیل به یاس و ناامیدی شده است.
تبعات یک تصمیم
با این رویکرد، به جای تقویت ساختارهای ورزشی کشور، شاهد تضعیف نقش های تخصصی و تصمیم گیری های مبتنی بر علم و تجربه هستیم. در فضایی که توسعه علمی و مدیریتی ورزش ایران مورد غفلت واقع شده، اثرات این سیاست گذاری دستوری در درازمدت چیزی جز رکود، کاهش اعتماد عمومی و از دست رفتن اعتبار مجامع ورزشی نخواهد بود.
پایان اعتماد مجامع به جایگاه، اهلیت و تصمیمات تخصصی
وزارت ورزش و جوانان با نادیده گرفتن اصول و قوانین حاکم بر مجامع ورزشی، در واقع پایان ارزش های مجامع و فدراسیون ها را اعلام کرده است؛ ارزش هایی که تاکنون از استقلال نسبی و قدرت تصمیم گیری متخصصان حوزه ورزش ناشی می شدند. این رویه به شکلی که نیرویی خارج از بدنه ورزش و فارغ از تصمیمات جمعی متخصصان، تصمیمات کلان را برعهده بگیرد، نه تنها اعتماد اهالی ورزش را سلب می کند بلکه آینده ورزش کشور را به سمت بحرانی جدید سوق می دهد.
از بین رفتن امید و اعتماد در سایه «ورزش دستوری»
تصمیمات ناگهانی و بالادستی، به ویژه از سوی معاون و مدیران کل مدعی مدیریت طولانی در استان ها و فدراسیون ها، باعث فقیر شدن مدیریت ورزشی ایران شده است؛ مدیریتی که همواره نیازمند افرادی آزاده و اهل فن بوده و از حضور آن ها بی بهره است. این نگاه دستوری و خارج از مجامع، تنها باعث تشدید اختلافات و تضعیف نقش متخصصان در تصمیم گیری های ورزشی می شود و نتیجه ای جز ایجاد تنش و تعلیق در فضای ورزش کشور نخواهد داشت؛ امری که سال ها قبل نیز تجربه شده و آثار منفی آن همچنان در اذهان باقی مانده است.
آینده ای مبهم برای ورزش ایران
پاسخ قاطعانه به این سوال که آیا این مسیر به دلیل اهداف انتخاباتی یا نمایش قدرت و مدیریت وزارت است، چندان روشن نیست. اما آنچه مشخص است، این است که ورزش ایران به سمت نوعی «ورزش دستوری» حرکت می کند؛ رویکردی که در آن وزارت ورزش نه تنها به عنوان حامی، بلکه به عنوان تصمیم گیر نهایی عمل می کند و نقش مجامع و متخصصان را نادیده می گیرد. اگر این روند ادامه یابد آینده ای مبهم و پرچالش پیش روی ورزش ایران قرار خواهد داشت.
در چنین شرایطی، تنها باید منتظر ماند و دید که آیا تغییری در این رویه ایجاد خواهد شد یا خیر. «باش تا صبح دولتت بدمد که این از نتایج سحر است»، جمله ای است که به تلخی برای آینده ورزش ایران قابل پیش بینی شده است؛ آینده ای که بیش از هرچیز نیازمند بازگشت به اصول علمی و مدیریتی تخصصی و کنار گذاشتن سیاست های دستوری است.